قالب شعری – فرهنگی دوبیتی در سراسر مناطق ایرانزمین بر اساس خود ویژگیهای اقلیمی – خلقیات، احساسات و درونمایههای زندگی مردم هر روستا شکلگرفته و هر گز به دنبال پیداکردن قالبهای شعری با اوزان عروضی نبوده است. این دوبیتیها سرشار از خلوص و لطافت روحی هستند که با استفاده از لهجهی محلی و واژگانی که غالباً اصیل میباشند بیان شدهاند. همچنین گویای ذوق و قریحهی گویندگان دوبیتیها نیز میباشد.
ازآنجاکه دوبیتیهای موردنظر ما عمدتاً در فرهنگ روستایی کشورمان شکلگرفته مضامین و حوادث موجود در آنها نیز دارای درونمایهای از زندگی روستایی است. مناسبات مسلط نظام شبانی یا فئودالی سازنده شالوده زندگی گویندگان این دوبیتیهاست. رد پای این زندگی در کلمات دوبیتیها جاری و ساری میباشند. شادیها، غمها، دلبستگیها، عشق، گلهمندی از مشکلات زندگی، ناله از بیوفایی، بدعهدی زمانه و مردم، انتظار، سوگ و…همهوهمه در آنها نهفته است. دوبیتیهای موردنظر ما عموماً توسط مردم عادی و گمنام سروده شدهاند که غالباً به دلیل عدم برخورداری گوینده از زبان نوشتاری تنها از راه شفاهی و سینهبهسینه از این منطقه به منطقهای دیگر برده شده است و در هر شرایط اقلیمی خود را به رنگ و بوی زندگی آنجا درآورده و بر زبان مردم جاری شده است. شاید یکسان بودن مضامین غالب این دوبیتیها در بین اقوام مختلف ایرانی ناشی از همین موضوع باشد.
مختصات عمومی دوبیتیها
- اصل در دو بیت یا دوبیتیها آن است که شاعر مطلبی را عنوان کند و آن را در دو بیت ختم سازد و مجموع نیروی احساسات و هیجانها و درد دل خود در لخت آخر بیان سازد و سه لخت اول و دوم و چهارم نیز حکم است که دارای قافیه باشد و لخت سوم ازاینحیث آزاد و در اختیار گوینده است و گاهی هم دیده شده که مطلب طولانی و داستانی و عشقی را به همین ترتیب دوبیتی ساختهاند…
- اختصاص دیگر دوبیتیها آن است که همه آنها از حیث لفظ و معنی دارای کمال سادگی است و…ایهام و جناس و سایر صنایع و تکلفات معنوی و… در آنها دیده نمیشود و آنهایی که اصل است؛ یعنی در آسمان صاف یا زیر چادر و یا دامنه کوهسار گفته شده است دارای یک طرز تفکر و تعبیر خاص ایرانی است… چنانچه برای کسی که به این دوبیتیها انس گرفته باشد اگر دوبیتی جعلی که مردم شهر گفته باشند هر قدر هم در سادگی آن سعی شده باشد به بیدرنگ به ساختگی بودن آن پی خواهد برد.
- دیگر از مختصات آن آزاد بودن قافیه است که بنا به عادت قدیم میزان قافیه را آهنگ کلمه قرار دادهاند. نه حرف چنان که «یار» و «مال»، «سر انداز»و «گردن انداز» و«ور من انداخت» و «توی غم انداخت»و « فال گیرم» و «احوال گیرم » و…
- دیگر از علامت قدمت و اصالت این دوبیتیها، آن هایی است که غالباً مصراع سوم تکرار مطلب مصراع دوم بوده و ذهن شنونده را برای گرفتن نتیجه در مصرع چهارم آماده می سازد. دیگراختصاصات این اشعار لغات روستایی آن است که غالب آنها فارسی خالص و بعضی از آنها مربوط به لهجه های قدیم است .
فایده این ترانه ها (دو بیتی ها)
ترانه های عامیانه مردم کرمان، دارای سادگی و غنای عجیبی است که از همان دیرباز مورد توجه مستشرقین نیز بوده است. حدود صد سال پیش کلنل لریمر کنسول انگلیس در کرمان به همراه همسرش اقدام به جمع آوری افسانه ها و ترانه های مردم کرمان کرد که در سال ۱۳۵۳ به همت فریدون وهمن با عنوان «فرهنگ مردم کرمان» در ایران چاپ شد.
در سال ۱۳۱۰ حسین کوهی کرمانی کتاب ترانه های ملی را انتشار داد که مورد توجه محافل ادبی قرار گرفت. کوهی این ترانه ها را از سال ۱۲۹۶ شمسی با سیاحت (با پای پیاده) در مسیر کرمان و تهران از زبان مردم دهات و قصبات بین راه گردآوری کرد. بعد از استقبال از کتاب اول، کوهی کار خود را گسترش داد و کتاب دیگری را با مقدمه محمد تقی بهار و به اسم هفتصد ترانه منتشر ساخت (تهران، ۱۳۱۷ ش).
خوشا روزی که با هم می نشستیم / قلم بر دست و کاغذ می نوشتیم
قلم اشکست و کاغذ باد برد / مگر خط جدایی می نوشتیم
بده دسمال دستت را بشورم / به آب زمزم و صابون خالی
ستاره سر زد و ماه هم بدنبال / رئیس قافله کی می کنی بار
الا دختر که موهای تو بوره / به حموم می روی راه تو دوره
به حموم می روی زودی بیایی / که آتش بر دلم مث تنوره
الا دختر به بالات اومدم من / برای خال لبهات اومدم من
شنیدم خال لبهات می فروشی / خریدارش منم چن می فروشی
سر کوه بلن نی می زنم نی / شتر گم کرده ام پی می زنم پی
شتر گم کرده ام با بار قالی / گلی گم کرده ام شاید تو باشی
ولم از سرگدار اومد خوش اومد / چو ماه پرده دار اومد خوش اومد
کشیده چادری بالای روبند / به سیل گل هزار اوومد خوش اومد
چغوتو بر لب دیوار مایه / چغوتو میپره دیوار به جایه
چغوتو میپره کاریش نداره / چغوتو قاصد عباس مایه
سرم درد و سرم درد و سرم درد / به رویم واکنین باغ گل زرد
به رویم وا کنین چیزی نگوئین / غریبی گشته ام رنگم شده زرد
دو سه روزه که بوی گل نیومد / صدای چه چه بلبل نیومد
برین از باغبون گل بپرسین / چرا بلبل به سیل گل نیومد
دو تا کفتر بیدیم هر دو خوش آواز/ شووا در لونه و روزا به پرواز
الهی خیر نبینه مرد صیاد / که همتای مرا برده به شیراز
سه پنج روزه که دور از نازنینم / گهی در آسمان گه در زمینم
گهی ماهی شوم در قعر دریا / گهی چون حلقه بر دور نگینم
خوشا امشو که مهمون شمایم / کبوتر وار بر بون شمایم
ترش رویی مکن بر روی مهمون / خدا داند که فردا شو کجایم
ول بالا بلند نازنینم / اگر تو آسمونی من زمینم
دم مرگم بیا یک شو به بالین / ببین گرگ اجل اندر کمینم
گلی از دس من بسون و بو کن / میون هر دو زلفونت فرو کن
به هر جایی که رفتی من نباشم / همونجا با خود گل گفتگو کن
خداوندا زمانه مفلسم کرد / طلا بودم به مانند مسم کرد
طلا بودم سردستبزرگان / فلک گوشهنشین مجلسمکرد
ول من و ول من و ول من / به کرمون می برن آب و گل من
به کرمون می برن قلیون بسازن / که تا دلبر کند دود از دل من
درخت سبلی بیدم در کنج بیشه / تراشیدن منو با ضرب تیشه
تراشیدن منو قلیون بسازن / که آتش بر سرم باشه همیشه
بهار اومد و گل ها چیدنی شد/ لبون دخترون بوسیدنی شد
لبون دخترون هل اس و میخک/ به سوغات بزرگون بردنی شد
از اینجا تا به کرمون لاله کشتم / میون لاله ها سیبی نوشتم
از اینجا می روی سیبم نچینی / که این سیبه به خون دل نوشتم
دو تا یاریم که داغ هم نبینیم / که گل خرمن کنیم سایش نشینیم
که گل خرمن کنیم سایه نداره / که درد عاشقی چاره نداره
از اون بالا میاد چادر کتونی / به زیر چادرش داره دکونی
دکون رنگرزی رنگت بجوشه / دل من طاقت دوری نداره
دو سه روزه که من پای گدارم / خبر از جان شیرینم ندارم
نیومد قاصدی احوالش بگیرم/ خودم می رم که دیدارش ببینم
خداوندا دلم به جایی بنده / همون جایی که ایوونش بلنده
به بالینم میا تو دارم امشو / که یار خود جدا می بینم امشو
الهی و الهی و الهی / سر راهت دراد مار سیاهی
اول بر من زنه دل ور تو بسم / دویم بر تو زنه که بی وفایی
سر راهت نشینم گل بریزم/ اگر خنجر بباره برنخیزم
اگر خنجر بریزه مثل بارون / که تا رویت نبینم بر نخیزم
سرم درد می کنه صندل بیارن / طبیب از ملک اسکندر بیارن
طبیب از ملک اسکندر نباشه / عرق از سینه ی دلبر بیارن
بیابون تا بیابون بید خونه ی من/ نیومد کاغذی از جانونه ی من
نیومد کاغذی تا من بخونم / تسلی شه دل دیوونه ی من
از اینجا تا به کرمون سه گداره/ گدار اولی نقش و نگاره
گدار دومی مخمل بپوشم /گدار سومی دیدار یاره
خوشا روزی که با هم می نشستیم/ قلم بر دست و کاغذ می نوشتیم
قلم می شکست و کاغذ باد می برد /مگر نومه ی جدایی می نوشتیم
شبی که من شدم مهمون خاله /دلم از ُگشنگی اومد به ناله
چرا غم می خوری ای جون خاله/ که نون در سفره و ماس در پیاله
شب اول به کوی کوهبنونم /شب دوم به شور کای میونم
شب سوم به طرز لاله زارم/ شب چهارم به راور تنگ یارم
دلم می خواد از اینجا پر بگیرم/ زمین کربلا لنگر بگیرم
زمین کربلا یا شاه مردان /سراغ از اکبر و اصغر بگیرم
غریبی سخت مرا دلگیر داره /فلک بر گردنم زنجیر داره
فلک از گردنم زنجیر َور دار /که غربت خاک دومنگیر داره
ترا می خوام وگرنه یار بسیار / گلی می خوام و گرنه خار بسیار
گلی می خوام که در سایش نشینم/ و گرنه سایه دیوار بسیار
بدون دیدگاه