از میثم سه تا تصویر تو ذهنم هست

تصویر اول:

از بچگیش وقتی موضوعی واسش جالب بود دو تا دستاشو میکشید رو صورتش و ذوق میکرد. نمیتونست عمیق بخنده… ذوقشو پنهون میکرد. یادمه وقتی با تیرکمونش قوطی حلبی های کنار قلعه رو می زد همون جوری ذوق می کرد. حتی وقتی پسرش هم به دنیا اومد جنس خنده و ذوقش تغییر نکرد….

تصویر دوم:

تصویر دوم میثم و وانت پیکان سفیدش بود. اون برق روی لاستیکاش که میگفت با نوشابه می شورمش، از اون به یاد عرفان پشت ماشین، از اون پلاک تهران گرفتن و پشتش ماشین نوشتن سینه کرو الهی. من یادمه یک سره تو مسیر یزد به خوسف بود، همه می دونستیم اگه کارمون گیر باشه میثم هست.

تصویر سوم

راستش دوست ندارم از تصویر سوم بگم. چون همه ما میدونیم چیه… به اندازه کافی اون تصویر درد داره…

میثم، امیدوارم به حرمت اون روزای خوبی که برامون ساختی، برای اون خنده ها، جات خوب باشه، پیش آدمای خوب باشی، همون جوری ذوق کنی…

خوسفیمشاهده نوشته ها

Avatar for خوسفی

روستای خوسف در ۱۱۰ کیلومتری شهرستان بافق وهمچنین ۲۵ کیلومتری جنوب شرقی شهرستان بهاباد قرار گرفته است.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *