بسیاری از افراد برند کَراز را با ماشین های غول پیکر و چند ده تنی می شناسند. اگر بخواهیم معرفی ای از این برند داشته باشیم باید به این موضوع اشاره کنیم که:

شرکت اتو کراز یک کمپانی ماشین سازی در اتحاد جماهیر شوروی است که ساختمان مرکزی کارخانه در شهر خارکف قراردارد ولی اغلب قطعات در کارخانجات کمپانی اتو کرازدر شهر کرمانچوک در جمهوری اکراین تولید میشود

این کارخانه در ابتدا بانام کراز شروع به فعالیت نمود ولی پس از دو دهه نام آن به کارخانجات ماشین سازی اتو کراز تغییر کرد و پس از فروپاشی اتحاد شوروی طی روندی در تغییر مدیریت از بخش دولتی به بخش خصوصی واگذار شد

شرکت اتوکراز بسیار گذشته پر فراز و نشیبی را طی نموده بطوریکه نمودار شرکت تا دهه ۱۹۸۰ همواره نرخ صعودی را نشان میدهد ولی از دهه ۱۹۹۰ روند افول شرکت شروع و با رشدی سریع از ۳۳ هزار دستگاه در سالهای اوج شرکت به سالانه کمتر از ۸۰۰ دستگاه کاهش یافت

پس از واگذاری به بخش خصوصی و در حالیکه شرکت یک روند نزولی سریع را طی و بسیار وضعیت بد و بغرنجی را میگذراند ورود یک شرکت خودرو ساز المانی که از سهامداران کمپانی مرسدس بنز نیز است و خرید کارخانجات کراز جان دوباره ای به این شرکت قدیمی داد و شرکت دوباره روند رو به رشدی را آغاز نمود و‌تولید سالانه خود را موفق شد به ۴۲۰۰ دستگاه برساند.

اما داستان کراز برای اهالی سبزدشت و روستای خوسف کمی متفاوت است. ماشین سنگینی که بدنه و موتور بنز داشت و به نظر می رسید که توسط مهندسان و آهنگران داخلی قسمت مسافربری به آن اضافه شده است. ماشینی که از نظر زیبایی شناختی حرفی برای گفتن نداشت اما برای مردمان سبزدشت که عمدتا کارگران سنگ آهن بافق بودند و شرایط مالیشان طوری نبود که وسیله حمل و نقلی داشته باشند حکم “قالی سلیمان” داشت. کراز عمدتا در روزهای پنجشنبه و جمعه و به همت و هماهنگی برخی از افراد، در اختیار مسافران قرار می گرفت. با توجه به جمعیت بالای متقاضیان طبعا اولویت برای افرادی بود که در استخدام سنگ آهن و یا به اصطلاح “ذوبی‌ها” بودند.

بنابراین به مرور زمان طبقه بندی مسافران به دو گروه ذوبی و متفرقه باعث بروز اختلافات و بلیتی شدن مسیر شد و به مرور کراز از اواسط دهه ۸۰ از مسیر بافق به خوسف حذف شد و به تاریخ پیوست.

برای دهه پنجاهی ها و دهه شصتی ها کراز چند مفهوم جالب را تداعی می کند:

  1. پر بودن همیشگی ماشین از مسافر و بار.
  2. آرزوی نشستن در صندلی جلو. جایی که عمدتا به بزرگترها و پیرمردها و یا آشنایان راننده اختصاص داشت.
  3. صلوات فرستادن های مکرر برای عبور از جاده مالرو.
  4. احتمال ترمز بریدن و خرابی ماشین
  5. حمل احشام و ماکیان توسط کراز
  6. ساعت ها انتظار برای آمدن کراز و ایستادن کنار غسالخانه روستا.
  7. کرازی که از جاده کرمان و کوهبنان به خوسف وارد میشد.
  8. رسیدن به خوسف در عصر پنجشنبه و آماده بودن چای مادربزرگ.
  9. غم غروب جمعه
  10.  آقا سید حسن رضوی (آقا سیر) و مرحوم علی طلا (روحشون شاد) و یا آقای آثاری
  11. دعوای همیشگی خوسفی ها با بشکانی ها و دستخوانی ها 🙂
  12. جاده قدیمی شیطور به بشکان و خوسف و سنگ و خاک جاده
  13. گُدار بشکانی

و… ده ها مفهوم دیگه که شاید سن و خوصله من قد نمیده. می خوام بگم که ماشین شاسی بلند و جاده های شمال الزاما برای یک سفر خاطره انگیز ضروری نیستند. بعضی وقتا یه کراز که تو حتی نمیدونی کی و کجا ساخته شده و هیچ شرکتی اون رو گردن نمیگیره می تونه تبدیل بشه به یه نوستالژی، به یه عالمه خاطره از کودکیت…

اگر خانم حمیرا میگه خاطرات شمال محاله یادم بره، ما خوسفی ها میگیم خاطرات کَراز محاله یادم بره!

مرتضی محمدیمشاهده نوشته ها

Avatar for مرتضی محمدی

در جستجوی یادگیری و آموختن

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *